مفاهیم بنیادی در نظریه کلاین
برای آشنایی بیشتر با دیدگاههای ملانی کلاین ، شناخت مفاهیم بنیادی ضروری است که اینک آن را بررسی می کنیم:
مفهوم غریزه:
فرضیه کلاین خود، بر اساس نظریه ی غریزی فروید استوار است، که در این رابطه «غریزه مرگ» به عنوان پایه اصلی این نگرش است. غریزه مرگ به صورت ترس از مرگ (شکست) بیان می شود و به عبارتی نوعی ترس از مورد آزار قرار گرفتن یا نابود شدن است. ترس از تکانه های تخریبی که در درون خود اوست. منبع اصلی اضطراب نوزاد در اینجا از عملکرد غریزه مرگ سر چشمه می گیرد، مفهومی که کلاین با فروید در آن شریک بود.
- مفهوم ابژه ( Object) :
کلاین نظریه فروید در مورد ابژه را تغییر داد، در مورد سائق ها ( Drives ) اساساً بدون ابژه ( Object) هستند چراکه ارضاء بدوی است و چندان تفاوت نمی کند که ابژه ی ویژه یا مخصوص آن چه باشد. اما از نظر کلاین سائق ها مستقیماً به طرف ابژه ها متمایلند. برای مثال نوزاد شیر را از سینه مادر طلب می کند و این امر فقط احساس لذت بردن در فرایند خوردن نیست. کلاین نظریه فروید درباره غرایز بدون ابژه را مورد انتقاد قرار داد چراکه به نظر او هر خواسته یا غریزه به یک ابژه متصل است.
- مفهوم رابطه:
میل و ارضا تنها در «رابطه» معنی پیدا می کند. در فقدان رابطه هیچ چیز دارای معنی نیست. شخص در رابطه با دیگری (ابژه) آرزو یا خواسته ای دارد. این ابژه می خواهد شخص، حیوان، شیء یا حتی چیزی در درون خود شخص باشد.(ابژه درونی شده)
- خیال پردازی (فانتزی):
زندگی درونی نوزاد را یک دنیای سراسر فانتزی در بر گرفته است. شکلی از فعالیت ذهنی که از آغاز تولد وجود دارد، در این دنیای ذهنی، فانتزی ها به عنوان جنبه هایی تصویری از غرایز جسمی و امیال، پاسخ های فعال نوزاد به صورت سائق ها و احساسات همراه می شوند. بدین ترتیب که گرسنگی شیرخوار، موقتاً با احساس درک سینه مادر و طعم شیر در دهان او، کنترل شده و فروکش می نماید. تجارب شیرخوار از این دنیای خیالی هم بدنی(جسمی) است و هم ذهنی، در ابتدا این فانتزی ها و ابژه های درونی شده به نظر او کاملاً شفاف و واقعی می رسند. به طوری که نوزاد قادر نیست فرقی بین واقعیت و دنیای خیالی خودش قائل شود، گرچه هر ناراحتی و ناکامی او در رسیدن به سینه مادر به مثابه یک حمله شخصی به او تلقی می شود. در این مواقع شیرخوار با تقلید صدای مکیدن و با مکیدن انگشت خود رؤیای احساس مکیدن سینه واقعی را تجربه می کند.
ملانی کلاین در نظریه اش به روابط شیء درونی پرداخت که پیوند نزدیک با سائق ها دارد. دیدگاه خاص او عمدتاً از کار روانکاوی بر روی کودکان، زمانی که وی تحت تأثیر نقش ناخودآگاه در تخیلات درون روانی آنان قرارگرفت پدیدآمد.
فرضیات نظریه کلاین:
کلاین بازی را به عنوان نحوه ی بیان طبیعی و مرجح بر روش های دیگر در مورد کودک به کار می بندد او در زمان خود تنها کسی نیست که به این فکر دست یافته است. برای شکل دادن به مفاهیم اولیه نظریه خود به نظریه پردازی در باره آنچه بین او و کودک می گذرد دست می زند وبازی را در جریان درمان به منزله معادل، همخوانی های کلامی یا تداعی هایی که بزرگسال در تحلیل به دست می دهد در نظر می گیرد. چنین درکی از معنای بازی در کودک، امروزه امری مورد قبول است اما در زمان کلاین میدان جدیدی برای اکتشاف زمینه روانی کودک می گشود.
آثار علمی:
- زندگی هیجانی کودک شیرخوار:
کلاین بر مبنای کار تحلیلی خود، زندگی هیجانی کودک شیرخوار را توصیف کرده است.
از مشاهده مستقیم در این کار، کم استفاده کرده اما آن را از دایره ی فعالیت خود بیرون ننهاده و در این باره گفته است که:«حتی یک مشاهده تنگاتنگ کودک شیرخوار، مشاهده ای که بر اثر شناخت فزاینده ی نخستین فرآیندهای روانی که از روان تحلیل گری کودکان خردسال مشتق می شود برانگیخته شده باشد بایستی سرانجام به فهم بیشتر زندگی هیجانی کودک منجر شود».
کلاین معتقد است که از بدو تولد یک من ابتدایی، رشد نیافته و فاقد انسجام وجود دارد که از همان بدو امر در معرض اضطرابی که بر اثر تعارض بین کشاننده ی زندگی و کشاننده ی مرگ ایجاد گردیده قرار گرفته است. کشاننده هایی که با کشاننده های لیبیدویی عشق و کشاننده های پرخاشگری مطابقت دارند. در حالی که دوگانگی غریزه مرگ و زندگی در نظام فروید به منزله یک فرضیه است و نسبتاً جنبه نظری دارد اما مستقیماً و به صورتی بسیار محسوس این دوگانگی اساس نظام کلاین را تشکیل می دهد.
نظام فکری کلاین در چند برهه با تغییر جهت همراه می شود که شاه بیت این تغییر جهت در نظام انگیزشی اوست: در اولین مرحله، کانون اصلی هدف عبارت از کسب لذت جنسی و آگاهی است. در مرحله دوم تلاش برای تسلط یافتن بر موقعیت های اضطراب پارانوئیدی (گزند و آسیب) است تا در مقابل خطرات نابودی و انتقام که حائز اهمیت ویژه است، اطمینان حاصل نماید. در مرحله سوم که مرحله سرنوشت سازی محسوب می شود انتقال نظریه کلاین از «مدل سائق / ساختار» به «مدل رابطه/ ساختار» صورت می گیرد. اضطراب در باره ی سرنوشت ابژه و تلاش برای بازگرداندن آن تا آن را دوباره به صورت کامل از طریق «عشق» بدست آورد و به نیروی رانشی در درون «شخصیت» تبدیل کند.
- طرح دو جایگاه تکاملی:
کلاین در فرایند رشد به «روابط» توجه کرد و از واژه جایگاه «موضع» برای بیان راههای متفاوت تجربه و رابطه کودک استفاده نمود. در بیان و شرح دو جایگاه مطرح می کند که اتفاقات (رویدادها) در طول سال های اول زندگی با مجموعه ای از مکانیسم ها ی خاص روانشناختی، روش های گوناگون رابطه با ابژه ها و به طور مشخص با اضطراب ها و دفاع ها همراه است.
این مفهوم موضع بیشتر یک مفهوم ساختاری است تا تقویمی، اصطلاح موضع به سازمان یافتگی من ربط پیدا می کند و پدیده های همراه با آن را توصیف می نماید:
- حالت من که از حالت سازمان نایافته به طرف وحدت پیش می رود.
- ماهیت روابط شیء که ابتدا جزیی، سپس کلی است.
- دفاع های اختصاصی که به این پدیده ها می پیوندند.
سپس در مجموع موضع نشان دهنده ی مراحل بهنجاری است که برای تحول هر کودک ضرورت دارد. اولین جایگاه عبارت است از موضع پارانوئید – اسکیزوئید
در طول اولین ماههای زندگی که تقریباً از بدو تولد تا 4 ماهگی است اضطراب های شیرخوار از نوع پارانوئیدی است. اضطراب اصلی در این مرحله این است که شیء یا اشیاء آسیب رسان به درون من «ایگو» راه یافته و هم ابژه دلخواه و هم خود (Self) را در هم شکسته و ویران کند. یعنی در این مرحله اضطراب اصلی از نوع پارانوئیدی است و ایگو می ترسد که نابود شود، تکانه های تخریبی و آسیب رسان و اضطراب های دگرآزارانه غالب و برجسته هستند. تحمل ناکامی پایین است،نوعی احساس بی پناهی وجود دارد و دفاع ها از نوع اسکیزوئیدی است. واکنش های هیجانی و عاطفی نوزاد در نهایت شدت، خوبی و بدی قرار دارد.
- موضع افسرده وار:
این موضع جانشین موضع قبل می گردد، به منزله اضطراب از دست دادن موضوع است و در نیمه ی دوم سال اول زندگی به صورت فعال جلوه گر می شود اما شدت آن در حدود شش ماهگی است و سپس راه افول را در پیش می گیرد.
کلاین در مقاله «نتایج تازه ای در باره بررسی روان پدیدآیی حالات آشفتگی- افسردگی» مفهوم موضع افسرده وار را وارد میدان می سازد. اضطراب از دست دادن شیء که نشانگر این موضع است در حدود شش ماهگی به قله می رسد و در شش ماهه دوم نخستین سال زندگی، فعال باقی می ماند. مکانیسم های روان گسیخته گونه، حضور خود را در صحنه حفظ می کنند اما دراین سطح درآنها تغییر شکل به وجود آمده و از شدت آنها کاسته شده است.
قسمت اعظم تحول دوره ی اول کودکی از موضع افسرده وار سرچشمه می گیرد چراکه این موضع در حقیقت فراهم سازنده ی تحول آن است. کلاین از دست دادن ها و بازسازی ها را به یک عزای بهنجار و مکانیزم های دفاعی مربوط به آن مرتبط می سازد.
- عقده ادیپ:
حرکت دیگری که به هنگام موضع افسرده وار آغاز می شود و جزء کامل کننده ی آن به حساب می آید، آغاز تشکیل عقده ادیپ است. کلاین در این باره نیز با فروید تفاوت دارد چراکه او نخستین پریشانی های ادیپی کودک را در نیمه دوم سال اول زندگی قرار می دهد. در این زمان با ادراک بهتری از واقعیت برونی، تغییراتی در کودک به وجود می آید، او شروع به باز شناختن افراد جدا از خود می کند، افرادی که جنبه ی فردی خود را دارند و بین آنها روابطی وجود دارند و به خصوص درک می کند که رشته مهمی پدر و مادر وی را به یکدیگر می پیوندد.
ما، در این هنگام، از نظر فروید هنوز در مرحله ی دهانی قرار داریم.کودک کشاننده های خود را به والدین خویش از راه فرافکنی اسناد می کند. چنین وضعی موجب بروز احساس حسادت، غبطه و نیز احساس پرخاشگری در کودک می گردد. در خیال پردازی های او والدین از طریق کلیه ی وسائلی که در اختیار دارد مورد حمله واقع شده اند و حتی ممکن است آنها را مفهوم شده تصور کند اما این وقایع را از راه درون افکنی، جزیی از زندگی درونی خود می کند.
دیدگاه کلاین در باره ی منشأ عقده ادیپ، از کشمکش برای فائق آمدن بر لذت غیر مجاز و ترس از تنبیه در مقابل کشمکش برای کسب قدرت، تخریب و ترس از انتقام تغییر کرد.
به نظر می رسد که باید در نظام «کلاین» دو دوره را در نظر گرفت:
- دوره نخست:
اساسی ترین دوره با شش ماه دوم نخستین سال زندگی مطابقت می کند. در این دوره است که مکانیزمی که دفاع ناموفق بر آن متکی است جایگزین می گردد یعنی درون فکنی پایدار موضوع خوب.
- دوره دوم:
که چهار سال بعد را در بر می گیرد. تمام استعدادهای ادراکی- حرکتی و شناختی (که تدریجاً متجلی می شوند) و کلیه تجربه های عاطفی(ودر وهله اول ادیپی) کودک در خدمت تغییرات کیفی و کمی اضطراب های دیرینه و درآن میان اضطراب افسرده وار قرارداده می شوند، دراینجاست که نظام کلاین به نظریه فروید می پیوندد.
کار کلاین حرکت به سوی افق های فراتر از فروید بود. آثار او، گام های استوار در جهت تثبیت و گسترش نظریه روابط با ابژه بود او از مفاهیم و واژه های فرویدی، همانند غریزه، ساختار و ابژه استفاده کرد اما معانی و کاربرد آنها را به صورت هایی گاه مشخص و گاه مبهم ارائه کرد.
کلاین تأکید فروید را بر روی غریزه حفظ کرد اما غرایز را به عنوان آنچه که ذاتاً متصل به ابژه هاست مطرح نمود و چنین نتیجه گیری کرد که «اساساً سائق ها رابطه ای هستند» و از آغاز زندگی کودک، تکانه ها در یک بستر رابطه ای با ابژه قرار می گیرند و در واقع «ابژه گرا» هستند. نوزاد در جستجوی پرورش یافتن است و سینه مادر ابژه ای است که صرفاً برای تولید شیر و تخلیه شدن نیست بلکه رابطه ای عمیق تر با کودک برقرار می کند، این دیدگاه که کلاین هم بر روی سائق غریزی تکیه می کند و هم روابط با ابژه به شکل بارزی از دیدگاه فرویدی که سائق ها را عمدتاً «بدون ابژه» تصور می کند متمایز است.
- لینک منبع
تاریخ: چهارشنبه , 05 بهمن 1401 (21:23)
- گزارش تخلف مطلب